سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مادرم با تمام وجود دوستت دارم

 

روز مادر,مادر,دکلمه روز مادر,تقدیم به مادر

 «تقدیم به همه مادران » ادامه مطلب...

[ سه شنبه 92/10/3 ] [ 1:49 عصر ] [ علی زنگنه ] [ نظرات () ]

مادر.....................

 

 

شعر, مادر, روز مادر, شعر روز مادر, شعر مادر

 

آسمان

را گفتم

می توانی آیا

بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه

روح مادر گردی

صاحب رفعت دیگر گردی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار

کهکشان کم دارم

نوریان کم دارم

مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم

 

شعر, مادر, روز مادر, شعر روز مادر, شعر مادر ادامه مطلب...

[ سه شنبه 92/10/3 ] [ 1:47 عصر ] [ علی زنگنه ] [ نظرات () ]

م م م م م م م م ا ا ا ا ا اد د د د د د د ر ر ر ر ر ر ر

 

 

شعر درباره مادر, شعر روز مادر

شعر مادر

     مادر  بهشت  من  همه  آغوش گرم تست  
    گوئی   سرم    هنوز   به  بالین  نرم تست
       مادرحیات با تو بهشت است و خرّم  است    
   ور  بی  تو بود  هر دو جهانش جهنّم است
        ما را عواطف این همه  از شیر  مادر  است     
 این رقّتی که دردل وشوری که درسراست
      اغلب  کسان  که پرده حــــرمت دریده اند     
     در    کودکی    محبّت    مــــادر     ندیده اند
     امروز   هستیم   به  امید  دعـــــای تست    
    فردا کلید باغ بهشتم رضای تست ادامه مطلب...

[ سه شنبه 92/10/3 ] [ 1:45 عصر ] [ علی زنگنه ] [ نظرات () ]

حق مادر از نیکی دو برابر پدر است

  •  

حق مادر از نیکی دو برابر پدر است
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می‌فرماید: هرگاه در نماز مستحب بودی و پدرت تو را فرا خواند، نمازت را قطع نکن؛ ولی اگر مادرت تو را فرا خواند نمازت را قطع و اجابتش کن!

 


هدیه ی روز مادر
جواز شکستن نماز مستحبی در اجابت خواسته مادر

احترام و نیکی به والدین از جمله مهمترین اموری است که بعد از اطاعت خداوند متعال مطرح شده است. این موضوع تا آنجا اهمیت دارد که امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: ای جابر! شیعیان ما شناخته نمی‌شوند مگر با ... نیکی به والدین. مادر

توجه به مقام مادر و عظمت رنجی که برای فرزند تحمل کرده، زمینه‌ساز آشنایی با جایگاه مادر است، از همین رو امام سجاد (علیه السلام) فرمود: حق مادرت این است که بدانی او تو را به گونه‌ای حمل کرد که هیچ کس، دیگری را چنین حمل نمی‌کند و تو را از ثمره قلب خود چیزی عطا کرد که هیچ کسی به دیگری نمی‌دهد و تو را با همه اعضای بدن خود محافظت کرد و باکی نداشت که خود گرسنه باشد و به تو غذا دهد، یا تشنه باشد و تو را سیراب کند، یا خودش عریان باشد و تو را بپوشاند، یا خود در آفتاب باشد و تو را در سایه قرار دهد و برای تو از خوابش بگذرد و تو را از سرما و گرما حفظ کرد تا برای او باشی. بدان که توان شکر او را نداری جز به یاری خدا و توفیق او. ادامه مطلب...

[ سه شنبه 92/10/3 ] [ 1:40 عصر ] [ علی زنگنه ] [ نظرات () ]

باچادربه استقبال امام زمان میرم

  •  

با چادر به استقبال حضرت ولیعصر (عج) می‌روم


وقتی آقایمان حضرت ولی عصر(عج) ظهور کنند، همه با حجاب می‌شوند، پس چه خوب است که از الان برویم به استقبال.


حجاب

محجبه که نبودم هیچ، تو خانوادمون هم هیچکس چادری نیست. از شش هفت سالگی، کنار مادرم نماز می‌خوندم، با یک چادر نماز سفید با گلای ریز که خودش برام دوخته بود. تو همه‌ی بازیام، بدون استثناء، اون چادر همراهم بود. یا به عنوان شنل ازش استفاده می‌کردم، یا دامن یا همون چادر. متأسفانه بزرگ‌تر که شدم، اصلا مسئله‌ی حجاب، جزو مشغولیات ذهنیم نبود. هیچ وقت بهش فکر نکرده بودم! اما مادرم در عین حال که چادری نیست، خیلی مقید و با حجابه. من رو با خودش می‌برد جمکران.

اوایل برام حکم سرگرمی داشت، به خصوص اینکه خالمم با دخترخاله‌هام می‌اومدن. کلی خوش می‌گذشت. بعد از چند وقت، خانواده خالم، از شهری که توش زندگی می‌کردیم رفتند و از قم و جمکران هم دور شدند، اما من هنوزم شب‌های چهارشنبه با مادر می‌رفتم جمکران، ولی دیگه از شیطونی خبری نبود. کنار مادر می‌نشستم و فقط می‌نشستم!

منتظر می‌موندم تا دعای توسل تموم بشه و برگردیم! یک دفعه که هوا سرد بود، رفتیم توی مهدیه. اونجا برای اولین بار به روضه‌ای که مداح برای امام حسین (ع) می‌خوند، گوش دادم و برای اولین بار گریه کردم، چه گریه‌ای! انگار یک بغضی بود که خودمم ازش خبر نداشتم، اما شکست و چه خوب شکست! بعد از اون، انگار چشم و گوشم آگاه‌تر شدن! اون موقع خبر نداشتم که گریه برای امام حسین (ع) چه کارها که نمیکنه.

مادرم همیشه به سخنرانی‌های آقای پناهیان که از تلویزیون پخش می‌شد گوش می‌داد. یادمه پاییز بود و منم کنار مادر داشتم به سخنرانی گوش می‌دادم. الان اصلاً یادم نمیاد که حاج آقا دقیقاً چی گفت، فقط می‌دونم یک جمله گفت که حکم یک تلنگر داشت برای من. از اون زمان به بعد، کلمه‌ی حجاب وارد ذهنم شد و بهش فکر کردم، اما خیلی سخت بود. من عادت نداشتم به اونجور پوشش و سر کردن چادر. برام محال بود!

نیمه‌ی دوم اسفندماه بود، شب آغاز ولایت امام زمان (عج)، و باز هم جمکران. بیست و دوساله بودم، اما هنوز به زیارت آقا امام رضا (ع) مشرف نشده بودم. اون شب دعا کردم و فقط همین رو خواستم! فردا صبحش بلیط گیرمون اومد! رفتم پابوس امامم، چادرم رو از خود آقا خواستم، چون می‌دونستم خودم نمیتونم، خیلی برام سخت بود. روز آخر وقتی داشتیم از حرم برمی‌گشتیم، از مادر خواستم برام پارچه‌ی چادری بگیره، وقتی وارد یکی از مغازه‌های اطراف باب‌الجواد شدیم، مادرم رفت سراغ پارچه‌های چادر نماز! وقتی بهش گفتم چادر مشکی می‌خوام، یکم تعجب کرد. گفت: مطمئنی؟ بعد با کمال میل، بهترین پارچه‌ی چادری رو برام خرید. ادامه مطلب...

[ سه شنبه 92/10/3 ] [ 1:33 عصر ] [ علی زنگنه ] [ نظرات () ]