سفارش تبلیغ
صبا ویژن

//



دیشب با خدا دعوایم شد؛ با هم قهر کردیم …

فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد.

رفتم گوشه ای نشستم.

چند قطره اشک ریختم و خوابم برد.

صبح که بیدار شدم، مادرم گفت:

" نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد."…


[ چهارشنبه 93/2/17 ] [ 4:26 عصر ] [ علی زنگنه ] [ نظرات () ]